این همه دیوار نساز
نیازی نیست
وقتی نباشی
همهٔ دنیا برایم زندان است
این همه پل پشت سرت آوار نکن
وقتی نباشی
همه پل ها هم که سر جایشان باشند
من مقصد و مقصودی ندارم
برای پیمودن و رسیدن
فرقی نمیکند کنارم باشی
یا دور و دست نیافتنی
از پشت تمام این دیوار ها
و از پس تمام این پل های ویران شده
من هنوز هم میتوانم
دست سایهام را بگیرم
و با یادت قدم بزنم
هنوز هم میتوانم هوای تو را
در هر دم و باز دمم نفس بکشم
من وامانده در میان تمام این دیوارها
و از پس تمام این پل های ویران شده
هنوز و همیشه میتوانم
تو را دیونه وار دوستت
بدارم